loading...
پروانه عشق
behzad بازدید : 15 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)
کله صبح مارو بیخواب کرده از  6 بیدار شده کلی جایزه براش اورده فرشته مهربون من غرق خواب یهو صدام زده...مامانی این مال کیه؟من هاج و واج بیدار شدم..نیگاش کردم...کدوم؟این؟یه دکمه کوچولو تزیینی هم دستش..مال من مامان ولم کن.زیاد حرف نزن.ااامامانییی  نگو ولم کن نگو حرف نزن..بگو عسلم عشقم..گلم....یه عروسک کوچولو دادم دستش چند وقت ندیدتش بهش میگم..بیا بگیرش..راه افتاده دنبالم.میگه مامانی مامانی مامانی؟میگم بللللله؟میگه پس باباش کو؟میگمش باباش؟میگه اره باباش.. داره همش گریه میکنه میگه من بابامو میخوام...بابامو میخوام...میگم بابا نداره مامانی باید واسش بابا بخریم..اما بعدا...میگه ببینش..همش گریه میکنه..باباشو میخواد خب..میگم بهش بگو بابا نداریم الان..میگرده ساراشو میاره میگه این بابای اینه..بابا داره حالا دیگه گریه نمیکنه....میگمش مامانی تولدته ها یادته پارسال کلی بادکنک وصل کردیم..جشن گرفتیم...تولد گرفتیم..یه عالمه مهمون داشتیم یهو میپره وسط حرفم میگه...تبلدم..تو مهد کودکه..نه اینجا..اینجا دوس ندارم..خونه دوس ندارم..میگمش خب تو خونه  نی نای نای میکنیم..میگه خب تو مد کودکم نای نای میکنیم...


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 148
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 367
  • بازدید کلی : 5,385