"و من اختتام قصه مجنون رام را اعلام میکنم...."
از پسران آدم بیزارم...
بی ... زار... زار... زار... بی.... بیزار....
از هرچه ادعای عشق و دوست داشتن است حالم به هم میخورد
پسران آدم .... .... ... :
دلشون مال یه نفر دیگه است...
جسمشون مال یه نفر دیگه...
شناسنامه شون به نام کس دیگه...
....
عاشق لیلایند ...
با زلیخا تن می بازند ...
با ملوک السلطنه ازدواج میکنند !!!